سبد کالا
« ای بی سبد بکوش که صاحب سبد شوی »
از زیر خط فقر دلیرانه رد شوی
گر صف طویل بود نترس از طویلی اش
باید خلاصه جا زدنت را بلد شوی
با یک فشار بر چپ و با هـُل به سمت راست
بر دیگران مشابه سنگ لحد شوی
با هر کسی که معترضت شد بلا درنگ
دستی به یقه رفته و یک لحظه بد شوی
چون جا زدی به زور خودت را درون صف
باید برای دیگر افراد سد شوی
وقتی سبد گرفتی و کارت تمام شد
باید برای پاره کلاهت نمد شوی
با این سبد دیون خودت را ادا بکن
تا راحت ازمصائب چک یا سند شوی
مرغش خوراک سال تو را جور می کند
گر صاحب هزار فن و صد هنر شوی
شد قافیه ز شدت شادی عوض، ولی
ای با سبد بکوش کمی شاد تر شوی
چون این سبد به زندگی ات نور می دمد
در طی اوچ ثانیه زیر و زبر شوی *
از برکت وجودی این شیئ نازنین
پول دارتر ز والتون و شیخ قطر شوی **
دیگر کمان قامت تو راست می شود
کی زیر بار غول گرانی دمر شوی؟
ای بی خبر ز ذلت و فقر مـُدام ما
باید که از مصائب ما باخبر شوی
« جاوید» هم به قدرت تو رشک می برد
گر با سبد ز کو چه ی او رهگذر شوی
* اوچ= به ترکی یعنی 3
** آلیس والتون میلیاردر آمریکا یی
سراینده:محمد جاويد
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده